كياناكيانا، تا این لحظه: 20 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
كوروشكوروش، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

♡♡♡خاطرات من در اين دنيا♡♡♡

بدون عنوان

سلاااااااام دلم براتون شده بود قد يه مورچه ببخشيد اين همه مدت آپ نكردم ١٠دقيقه ى ديگه ميخوام برم سحرى بخورم چون اذان مشهد ساعت٣:٣٩است البته زووووده راستى اين عكسم مال كرمانشاهه  فعلا باى ...
22 تير 1393

بدون عنوان

دوستان سلاااااااام دلم براتون تنگشده خانوم افخمى خييييييييييييييييلى مهربونه شنبه فاينال دارم معلمم خانوم واحديه خيلي تكليف ميده كورش هم قلدر شده... منو ميزنه😳 يه روز مامان بابام مجبور شدن بالا بخوابن چون كورش دست و پاهاشو باز كرده بود روتخت نمي ذاشت مامان بابام بخوابن ببخشيد پر حرفى كردم😅 خداحافظ
3 آذر 1392

بدون عنوان

امروز اولين جلسه كلاس زبانمه با خانم افخمى😮😕😐😐😐 خييييييييييييييلى استرس دارم دعا كنين معلم خوبى باشه مامانمم رفت جلسه مدرسه كورش پيش مامانيه ببخشيد فك كنم بايد برمw.c😋😅😅😅 پس خداحافظ
10 مهر 1392

باز آمد بوى ماه مدرسه...😒

دوستان تسليت عرض ميكنم بازمدرسه ها شروع ميشه و... خدا منو بكش از دست مدرسه راحت شم مدرسه هاى ديگه ساعت٨ميان مدرسه ساعت١٢تعطيل ميشن و پنجشنبه ها هم تعطيل مدرسه ما ساعت ٧وربع ميايم مدرسه ساعت١ونيم تعطيل ميشيم پنجشنبه ها هم تعطيل آخه اينم شانسه ما داريم؟؟؟
31 شهريور 1392

بدون عنوان

سلام دوستان😊ببخشيد دير به دير آپ ميكنم شرمنده اصلاً وقتشو ندارم😥شنبه دوشنبه چهارشنبه كه كلاس زبان دارم يكشنبه سه شنبه پنجشنبه از ساعت٤ونيم تا٦كلاس تكواندو دارم پنجشنبه ها از ساعت ١٢ونيم تا يك و نيم يا دوازده تا يك كلاس گيتاردارم(مث امروز)مامانم كه ميره كلاس زبان و سركار بابام هم سركار خلاصه درگيريم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹-<------تقديم به همه دوستاى خوبم راستى راستى راستى يه خبر خوب.......... بالاخره بعد از سه ماه تلاش و كوشش فراوان😜😉تونستم كمربند آبى تكواندورو به دست بيارم😄😄😄😀😋👏❤❤❤💙🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎊🎊🎊🎊🎊🎁🎁🎁🎁💝💝💝🎈🎈🎈🎈🎈🔵🔷🔹امروز عصر بايد شيرينيشو ببرم كلاس... و اما اعداد از يك تا ده به زبان كره اى: ها=يك تو=دو سِى=سه نِى=چهار ياسِن=پنج ماسِن=شش ايگلو=هفت يودو=هشت آهُپ=نه ش...
21 شهريور 1392

روز دختر

*********************************************روز دختر مبارك****************************************************************** ^_^ ^_^ ^_^ ^_^ ^_^ ^_^ ^_^ ^_^ _^ ^_^
16 شهريور 1392

بدون عنوان

من امروز رفتم كلاس زبان امتحان و ديكته هردو باهم داشتيم من حاضر شدم و رفتم خونه خاله سمانه تا بابام بياد و ازونجا بره مطب خلاصه بابام دير كرد وقتى كه رسيديم هنوز خانوم بارانى نيومده بودن وقتى كه اومدن امتحان رو داديم غلط هاى كه از مامانم پرسيدم: جوسjuiceچيزى ك من نوشتم--->juisپتيتوpotatoكه من با تميتوtomatoاشتباه گرفتمش:( بعد ديكته گرفتن بعد هم بازى كرديم كه سرى آخر باختم:( پ ن:من خيلى دير شروع كردم ولى أولين نفرى بودم كه تحويل دادم ممنون مرسى لازم نيست تشويق كنيد:dكه خانوممون گفتن ياد بگيرين يه دونه سولم نپرسيد باى
13 شهريور 1392

خوش گذرونى سه نفره

امروز با صداى كورش از خواب پرسيدم و دو نفرى صبحونمونو خورديم و مامانم صندلى كورش رو تو مشين نصب كرد و راه افتاديم رفتيم مهدم(درخشش)مليحه و مهنازجون نبودن ولى خانوم حكاك بود بعد ازونجا رفتيم پارك ملت و كلللللللللللللللللى بازى كردم كورش رو هم بغل كردم و باخودم بردمش حيف شهربازيش بسته بود بعد از كلللللللللللى بازى و پياده روى مامانم برام يه من كارت گرفت پنج و پونصد!!!! قابش هم هزار تومان كه ميشه شيش و پونصد خلاصه سوار ماشين شديم و از شدت گررررررمااااا مامانم كولرو زيااااااد كرد و مثل هميشه من مجبور شدم براى مراقبت از كورش برم عقب بشينم>:|خلاصه برگشتيم و ديديم بابام اومده خونه و ميز انقدر با سليقه چيده شده بوووووود كه خدا ميدونه گلاى خشك شده رنگ...
10 شهريور 1392